بگــذار بـگـــویـــم ؛
نـــاب تــریـن جــای ِ
دنـــیـا ،آغـــوش ِ تـــوسـت !
جـــایـی مــــیـان ِ دو بـازویت ..
روی ِ قـفـسه ی سیـنـه ات ..
Niel
|
بگــذار بـگـــویـــم ؛
نـــاب تــریـن جــای ِ
دنـــیـا ،آغـــوش ِ تـــوسـت !
جـــایـی مــــیـان ِ دو بـازویت ..
روی ِ قـفـسه ی سیـنـه ات ..
ممـــاس بـــا قلـــبـت
مــن یکی بود یکی نبود
اون که بود من بودم اون که نبود تو بودی
یکی داشت یکی نداشت
اون که داشت تو بودی اون که تو رو نداشت من
یکی خواست یکی نخواست
اون که خواست تو بودی اون که بی تو بودن رو نخواست من
یکی اورد یکی نیاورد
اون که اورد تو بودی
اون که به جز تو به هیچکی ایمان نیاورد من مــــــــن ...
در قعـــــــــر اقیــانـــوس تاریــــک و تنهـــــای بـی تـــــــو
هـــــــــر شبـــــــــــم ...
در حســـــــرت نـوازشـــــــت ...
با اشـــک هـــای بـی پایـــان، میــــــگذرد
تمـــــــام فـــرشتـــه هـــــــــــا را
بـه تمـــام آن اشـــکــ هــا قـسـم داده ام
کـه هـــــــــــر شـــب تـــــــو ...
بـه وســعـــــت تمـــــــام تنهـــــــــایــی مـــــــــن
شـــــــــــاد باشـــــــی
![]()
פֿــیـلــــﮯ بهتر ازـینـــه کــــﮧ… بــهــش بگــــﮯ و جوابـــﮯ نـــگیرﮮ ![]() مَتـوجه میشـے که جاے بَعضـیــا الـآن که تـو زنـدگـیت خالـے نیست هیـچ اون مـوقعـشم زیادے بوده ![]() فرقی نمیکند دختر باشی یا پسر
همین که با دل کسی بازی نکنی
مردی........................................!
♥
♥♥♥♥♥دوست دارم ♥♥♥♥♥ ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ: ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ …. به من گفت برو گورِت رو گم کن … و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !!! کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی : “زبانم لال !” خستـــه شـــدم از آدمهـــايي كـــه مـــوقع رفتـــن ميـــگويند: تـــو خيـــلي خـــوبي! مـــن ليـــاقتت رو نـــدارم! بي ليـــاقت هـــاي عـــزيز! لطفـــا بـــراي رفتنتـــان يـــك ذره خلـــاقيت بـــه خـــرج دهيـــد! ♥
نه کــــــــسی منتظر است ... نه کـــــــسی چشم به راه ... نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد مــــــاه ... بین عـــــ♥ــــــاشق شدن و مــــــرگ مگر فرقی هست؟؟؟ وقتی از عـــــــشق نسیبی نبری غیر از آه ...
♥
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار
من نه عـــــاشق بودم ... و نه محتاج نگـــاهی که بلغزد بر من ... من خودم بودمو یک حس غریـــــب که به صد عـــــشق و هوس می ارزد ... من خودم بودمو دستی که صداقت میکاشت ... گرچه در حســــــرت گندم پوسید ... من خودم بودم و هر پنجره ای ، که به سبز ترین نقطه ی بودن وا بود ... و خدا میداند .... بی کسی از ته دل بستگی ام پیدا بود ... من نه عــــاشق بودم و نه دلداده گـــیسوی بلند ... و نه آلوده به افکار پلید ... من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید ... آرزویم این بود دور اما چه قشنگ ... که روم تا در دروازه نور تاکه شوم چیده به شفافی صبـــح ... به خودم میگفتم تا دم پینجره راهی نیست ... من نمیدانستم که چه جـــــرمی دارد ... دستهایی که تهیست وچه بوی تعفن دارد گل پیری که به گلخانه نرفت ... روزگاریست غریب ... من چه خوش بین بودم ، همه اش رویا بود .... وخــــــدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود .
من دلم مي خواهد خانه اي داشته باشم پر دوست... كنج هر ديوارش دوستانم بنشينند آرام.....
گل بگو گل بشنو.....
هر كسي مي خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد......
شرط وارد گشتن، شستشوي دلهاست.......
شرط آن داشتن يك دل بي رنگ و رياست......
بر درش برگ گلي مي كوبم.......
و به يادش ، با قلم سبز بهار......
مي نويسم اي يار ! خانه ي دوستي ما اينجاست......
تا كه سهراب نگويد ديگر...
خانه ي دوست كجاست؟؟؟ مي توانستم باران باشم تا تمام غمهاي دلت را بشويم ... اي كاش مي توانستم ابر باشم تا سايه باني از محبت برويت مي گسترانيدم ... اي كاش مي توانستم اشك باشم تا هر گاه كه آسمان چشمت ابري مي شد باريدن مي گرفت ... اي كاش مي توانستم خنده باشم تا روي لبانت بنشينم و غنچه بسته لبانت را بگشايم ... اي كاش مي توانستم يك پرنده باشم و پر مي گشودم و تا دور دست ها در كنار تو پرواز مي كردم ... و اي كاش سايه بودم تا نزديك ترين كس به تو مي شدم ... آري... اي كاش سايه بودم تا هميشه و همه جا همراه تو باشم . امروز دلم دوباره شکست…. ♥
گاهی دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد ؛ که بیاد تو تنهاییم خيلي دلم تنگ شده برات عزيزم واسه صدات واسه نفسات واسه دستات واسه نگاهت واسه همه چي دلم تنگ شده ... ميخوام کنارت باشم اونجا بدون من چي کار ميکني ؟ من اينجا بدون تو چي کار ميکنم؟؟
پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم که ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت کنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم تا اينکه يک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت.. از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني که من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا کني..ولي اين بود اون حرفات.. حتي براي ديدنم هم نيومدي…شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد… چشمانش را باز کرد..دکتر بالاي سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دکتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت کنيد..درضمن اين نامه براي شماست..! دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاکت ديده نميشد. بازش کرد و درون آن چنين نوشته شده بود: سلام عزيزم.الان که اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري که قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين کارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت) دختر نميتوانست باور کند..اون اين کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود. آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره هاي اشک روي صورتش جاري شد.. و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نکردم…
ـم نبـــاش ،
نگــــران شـــب هايــم نبـــاش ، تنــــها نيــــستــم !!!! بالشــــم . . . . هــق هــق گـــريه هايـــم . . . قـــرص ســـر درهايـــم، دفتـــر نــوشتــه هايــــم ، ســـردي دســـتانم ، يـــخ زدگـــي قــــلبم هـــمه هســـتن..... تنــــها نيـــستـــم
اما فراموش نه!! شبها زير دوش آب سرد رها ميکنم بغض زخم هايم را درحالي که همه ميگويند... خوش به حالش!!! چه زود فراموش ميکند... گاهي وقتها دلم ميخواهد بگويم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، ديگه تموم! ديگه دوستت ندارم ….. وچقدر دلم ميخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط ميکني که ميري ….. مگه دست خودته ؟ رفتن به اين راحتي نيست ! اما …. نميدانم چه حکمتيست که آدمي هميشه اينجور وقتها ميشنود : به جهنم … !!!
باران که میبارد.......
دلم برایت تنگ تر میشود
راه میافتم بدون چتر
من بغض میکنم واسمان گریه
بی تو بودن را معنا میکنم با تنهایی و اسمان:اسمان گرفته و
چشمایم پر باران
بی تو بودن معنا میکنم با شمع:با سوزش ناگزیر شمعی بی پروانه
بی تو بودن راچگونه میتوان تفسیر کرد؟؟؟
وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است..........
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر ازچلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و ان وقت
جز عشق تو در خاطرمن مشغلی نیست
رفتی تو,خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست
خدایا کودکان گلفروش را میبینی؟؟مردان خانه به دوش را
دخترکان تن فروش را مادران سیاه پوش را کاسبان دین فروش را
پدران کلیه فروش را زبان های عشق فروش را مسلمانان
دین فروش را و......همه را میبینی؟؟؟؟میخواهم یک تیکه اسمان
کلنگی بخرم دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد
بعضی وقتا دوست دارم کنارم باشی بزاری آروم اشک بریزم
راحت بشم بعد آروم تو گوشم بگی دیوونه من که باهات
♥
میرود و پشت سرش آب نمیریزم هوای رفتن دارد دریا هم به پایش بریزم بر نمیگردد ♥
آنکه میرود نمیداند اما آنکه بدرقه می کند میداند کاسه آب معجزه نمیکند ♥
هـــــــر نفـــس ، درد اســـت که میکشـــم !!! یک اعتراف!
من حتی سردیهاشو بیشتر از محبتو عشق یکی دیگه دوس دارم... تو باش و هر چه خواهی کن فقط باش.. ...... ![]()
به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین
یه بچه پولدار عوض نمیکنه به سلامتی اون پسری
که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه
سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم
که باشی انگشت کوچیک یه عشق
خودم نمیشی....
همیشه بهم میگفت زندگیمی....
وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
روزگاری خواهد رسید . . .
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . .
من آغوشت را می خواهم ......همین دیروز بود......!!!!!
جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت......
آهسته به یاد آورده شود......
خطره ریزش اشک ....♥
![]() بی وفا !! ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد
لیـــاقــت مــی خواهــد
بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ
بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد
تعجـــب نکــــن !!
در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست
دلیـــل اینجـــا بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم
خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
می گویند : سـاده نیست . . .
چـقــدر بـگـــویـم ؟
تـنـهــــا آرام بـخـش مـــــن اسـت نمیدانم چه سرّی دارد!
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |